یه چندتایی عکس
مهیار جونم خوشمزه ی من بعد از حمام روز چهلم بعد از تولدش عزیزپسرک من در حمام آریامهرم صندلیشو آورده که شیرشو برداره(دو هفته ای میشه وقتی دستش به چیزی نمیرسه میره این صندلی قرمزو میاره و ازش بالا میره، حتی برای باز کردن در دستشویی هم از صندلیش استفاده میکنه.خودکفا شده و دیگه نمیذاره بهش کمک کنیم) ماموریت با موفقیت انجام شد امروز نزدیک ساعتای 7 صبح شوهری داشت آماده میشد که بره بانک،یهویی آریامهر جیغ کشید و بلند بلند گریه میکرد (اصلا از این رفتارا نداره). زودی رفتم پیشش و گفتم گریه نکن و پرسیدم چی شده چ مشکلی داری؟ با همون حالت گریه دستش رو گذاشت رو گونه اش و گفت بابایی زده و آریا رو ب گریه اند...